فیلم سینمایی «عنکبوت» که بر اساس یک پرونده جنایی واقعی ساخته شده است، سوژه جذابی دارد و به دلیل اتفاقاتی که در واقعیت رخ داده، ساخت چنین فیلمی برای فیلمساز هم سهل است و هم ممتنع. آسان از این منظر که یک داستان جنایی واقعی رخ داده و کلیتی از ساختار اصلی وجود دارد و فیلمساز بناست به سلیقه و تجربهاش، آن ساختمان را بازسازی کند و ممتنع از این منظر که اگر پی و اسکلت ساختمان (فیلمنامه) سست باشد هر چه متریال (بازیگران، عوامل پشت صحنه، اکسسوآر و دکوپاژ) به کار رفته در ساختمان باکیفیت باشد، بنای ساخته شده استقامت ندارد و این اتفاقی است که در «عنکبوت» رخ داده؛ نمایی جذاب با اسکلتی سست.
قصه فیلم وام گرفته از زندگی سعید حنایی، قاتل زنجیرهای اواخر دهه ۷۰ در مشهد است که به دلیل باورهای انحرافی و غلطش به زعم خود دست به پاکسازی شهر از زنان خیابانی میزد. پروندههای جنایی جزو منابع محتوایی جذاب برای فیلمسازان جهان هستند ولی در کشور ما به دلیل حساسیتهای اجتماعی و مخالفت خانواده و بستگان افراد مرتبط با این پروندهها، ساخت فیلم و سریال درباره این اتفاقها دشوار است، دشواریهایی که پیش روی کارگردان «عنکبوت» هم قرار داشت و موجب شد او فیلمش را در شهر دیگری به جز مشهد بسازد و لهجه شخصیتها هم نزدیک به لهجه مشهدی نباشد به همین دلیل مخاطب متوجه گیج زدن لهجه شخصیتها در فیلم میشود. ابراهیم ایرجزاد که خودش زاده مشهد است در نمایش جزئیات و میزانسن، دقت بالایی دارد.
جزئیاتی پررنگ
جزئیاتی پررنگ
این فیلم در دقت به جزئیات و دکوپاژ موفق است اما آنچه به عنوان پاشنه آشیل اثر سبب میشود تا «عنکبوت» نمره قابل قبولی نگیرد، ضعف در شخصیتپردازی و فیلمنامه است. تکیه بیش از حد فیلمساز به مستند
«و عنکبوت آمد» سبب شده تا ایرج زاد فراموش کند قرار است یک فیلم داستانی بسازد. او با این پیشفرض که مخاطب با قصه و شخصیت واقعی قصهاش آشنایی دارد در خلق کاراکتر «سعید» و حتی همسر و مادر سعید هم مواجههای تیپیکالی دارد. انگیزه قاتل برای جنایتهایش در این فیلم در حد همان چیزی است که ۲۰سال پیش در مستند آمده و فیلم حرف و پژوهشی جدید و مستقل از آن مستند ندارد.
ایرج زاد در مقام فیلمنامهنویس و کارگردان آن قدر از آشنایی مخاطبش با شخصیت واقعی قصه و اتفاقهای این پرونده جنایی خیالش راحت بوده که حتی زحمت شیوه لو رفتن و دستگیری سعید را برای جمع کردن قصه و گرهگشایی فیلم به خودش نداده است چون میدانسته مخاطب همه چیز را میداند! اگر مخاطب همه چیز را میداند چرا به تماشای همان مستند ۲۰سال پیش اکتفا نکند؟ اینجا دقیقاً لبه پرتگاهی است که فیلمسازان داستانی در مواجهه با پروندههای واقعی با آن روبهرو میشوند و مهم است که از سر ذوقزدگی به خاطر یک ایده جذاب و پرکشش، فیلمی ناقص و بدون دراماتیزه کردن موقعیتها و خلق شخصیتهای پخته نسازند.
«و عنکبوت آمد» سبب شده تا ایرج زاد فراموش کند قرار است یک فیلم داستانی بسازد. او با این پیشفرض که مخاطب با قصه و شخصیت واقعی قصهاش آشنایی دارد در خلق کاراکتر «سعید» و حتی همسر و مادر سعید هم مواجههای تیپیکالی دارد. انگیزه قاتل برای جنایتهایش در این فیلم در حد همان چیزی است که ۲۰سال پیش در مستند آمده و فیلم حرف و پژوهشی جدید و مستقل از آن مستند ندارد.
ایرج زاد در مقام فیلمنامهنویس و کارگردان آن قدر از آشنایی مخاطبش با شخصیت واقعی قصه و اتفاقهای این پرونده جنایی خیالش راحت بوده که حتی زحمت شیوه لو رفتن و دستگیری سعید را برای جمع کردن قصه و گرهگشایی فیلم به خودش نداده است چون میدانسته مخاطب همه چیز را میداند! اگر مخاطب همه چیز را میداند چرا به تماشای همان مستند ۲۰سال پیش اکتفا نکند؟ اینجا دقیقاً لبه پرتگاهی است که فیلمسازان داستانی در مواجهه با پروندههای واقعی با آن روبهرو میشوند و مهم است که از سر ذوقزدگی به خاطر یک ایده جذاب و پرکشش، فیلمی ناقص و بدون دراماتیزه کردن موقعیتها و خلق شخصیتهای پخته نسازند.
نظر شما